سلام من دختری هستم 22 ساله و مجرد. خانواده مذهبی ندارم اما خودم با این که محجبه نیستم ولی مقید به خوندن نماز هستم. اما از لحاظ جنسی به شدت داغم. به طوری که گاها مجبور به خود ارضایی میشم. اما الان به شدت دوست دارم ازدواج کنم.مدت یک ماهه با یک آقایی آشنا شدم که با خانواده ام هم آشناشون کردم. و ایشون گفتن که قصد ازدواج دارن. قرار بود بیان خواستگاری اما ایشون مدام به من شک میکردن و موبایلم رو چک میکردن و... تا اینکه رابطشونو با من به هم زدن. الان دوباره پیام داده که میخواد برگرده . اولا متوجه شدم که با یک خانوم دیگه در حد تلفنی در رابطع بوده . البته میگه اصلا جدی نیست. البته تجربه ثابت کرده دروغگو نیست. اما سوال من: الن یه موضوعیو مطرح کرده که اینجوی بخواد ازدواج کنه مجبور به سین جیم میشه و اذیت میشه. واسه همین گفت یه مدت فقط دوست باشیم. من هم قبول کردم اما... ایشون میگه به رابطه ی عادی راضی نیست و دوست داره با هم تماس فیزیکی و معاشقه داشته باشیم تا آرامش بگیره و راحت تصمیم بگیره. البته رابطه نمیخواد ولی.... از یه ور واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم از یه ور حس میکنم اگه اینکارو بکنم ممکنه ازم خسته شه. چیکار کنم؟



به نام خدایی که دوست داشتن را دوست دارد
من 29 سال دارم. فردی مذهبی، ورزشی، اجتماعی ، شوخ طبع و احساساتی هستم . بعد از مدت‌ها به لطف خداوند،تلاش خانواده و دعای دیگران در خارج از کشور برای من کار مهیا شد. برای امر ازدواج به چندین خانواده رفتم از فامیل و آشنا و غریبه. هر کدام که پا پیش می گذاشتیم، بخاطر مسالی از جمله مثبت نبودن خون دو طرف، دوری از محل زندگی خانواده ، محل کار و … ازدواج صورت نمی گرفت و با مشکل بر می خوردم.
این امر من را پیش از پیش نگران و نگرانتر می کرد اما آن را نشان نمیدادم تا اینکه بعد از این همه جستجو و ناامیدی به شخصی که دوست خواهرزادم است وچند بار که ان را در منزل خواهرم دیدم، صحبت آن را کردم. (دختری که از سوی خواهرام و بقیه از تمام خصلتها مورد تایید است) خاطرخواه آن شدم از خانواده خواهش و اصرار کردم با خانواده شخص صحبت کنند. خانواده بنده به دلیل ناهمزبان بودن ممناعت ایجاد کردند . چند وقتی این مساله بین من و خانواده مطرح شد و دائم این را میگفتم ((ایه قرآن مصداق حکایت من است که خدا می فرماید: ما شما را با رنگها و زبانهای مختلف خلق کردیم و شما را در قبائل مختلف قرار دادیم که با همدیگر آشنا شوید، همانا بهترین شما کسی است که با تقوا تر باشد…)(پس ملاک بزرگی و بهتر بودن نزد خدا، تقواست نه رنگ و زبان !!)
پس از کش و قوسهایی، چون خانواده با دختر ارتباط داشتند، مساله و اوضاع من را از کوچک تا بزرگ را به او گفتند ابتدا تلفنی با پدر ایشان صحبت کردم و بعد از مدتی همراه با خانواده به خواستگاری این شخص رفتیم. پس از صحبت با دختر، بله را از آن گرفتم، دل به او بستم. پدر راضی بود اما مادر، مساله دوری دختر از خانواده و در کشور دیگر زندگی کردن را قبول نکرد.
این مساله کمتر از یک هفته طول کشید.. با قبول نکردن مادر ایشان و گرفتن جواب نه، ضربه روحی روانی سنگینی متحمل شدم.
دوباره بعد از آن شخصی به من معرفی شد. جهت آشنایی با آن، رفتم اما این دلشکستگی و دوست داشتن در من بود، با این شخص صحبت کردم و تمام شرایط،حال و روز و اتفاق پیش خودم را گفتم ، علاقه ابتدایی بینمان پیش امد، ایشان قبول کرد و چند روز بعد عقد انجام شد..!!!
یک روز بعد از عقد، به کار برگشتم. همیشه سعی میکردم فکرم را از دختر قبلی خارج کنم همیشه خودم را از این حالت خارج میکردم و با مرور زمان فراموش کنم. تا اینکه روزی با خانم صحبت می کردم و درگیری فکری داشتم، ساکت شدم ادامه صحبت ندادم و خانم از بنده سوال کرد من نیز با صداقت گفتم فکر شخص قبلی من را اذیت میکند.
بخاطر این امر، خانم به مشاوره مراجعه کرد و شرایط من را به مشاور گفت! مشاور با فهمیدن تمام ریز و بم موضوع به خانم گفت که شما باید از هم جدا بشوید اینگونه زندگی کردن سخت و آسیب زننده است. (با اینکه قبلا به او گفته بودم)
از هر طرف غضب پیام ها بر من نازل شد و من را مقصر خطاب کردند!!
خانم پیام داد و گفت:
نمی تونم با تو زندگی کنم
کاش عقد نمیکردیم
نمی تونم با شخصی که دل و روحش جایی دیگه باشد زندگی کنم
نمی توانم با کسی باشم که علاقم به او یکطرفه باشد
نمیتونم با شخصی باشم که تنها جسمش پیش من باشد
و گفت که به من شک دارد!!

با وجود اینکه قبلا گفته بودم اما الان اینگونه شد!!
با شنیدن و خواندن این صحبت ها ، دلشکستگی خودم را نسبت به آن بروز ندادم و همش از مثبت بودن و راضی کردن صحبت میکردم حتی با خانواده خانم تماس و معذرات خواهی کردم
بار دیگر این صحبت و شک کردن به من تکرار شد این صحبتها روز به روز بر من سنگینتر و سنگیتر میشد و دائم مرا چه در خانه و هنگام کار، از لحاظ روحی روانی بر من مشکل ایجاد کرد.
دلشکسته بودم با جدایی خواستن خانم، افسرده شدم امیدم به زندگی از بین رفت و دیگر انگیزه ای به ادامه ندارم. حتی آن علاقه‌ی کوچک که در ابتدا بوجود آمد، از بین رفت و نسبت به حال و زندگی خودم متنفر شدم . از لحاظ روحی نابود و همیشه در حال فکر و فراموشی هستم. از آن وقت با خود صحبت می کنم: کاش آن دختر میشد، دوستش داشتم دل به آن بستم خودم را ………
بعد از گدشت 10 روز ،در خصوص این مساله با خانواده چند بار صحبت کردم و گفتم من همان لحظه جواب ندادم و از روی عصبانیت تصمیم نگرفتم درباره آینده من و نحوه ادامه زندگی خودم با خانمی که اول بسم الله این را بگوید، فکر کردم و الان دارم به شما میگم بنده نمی خواهم با خانم ادامه زندگی بدهم. (قبل از اینکه بزرگتر شود و بعدها پشیمان بشوم، جلوی آن را میگیرم) بعد از چند بار صحبت کردن، با واکنش سخت و عصبی خانواده برخورد کردم. نمی دانم چرا مرد را همیشه مقصر قلمداد می کنند یک عمر زندگی برادر خود را به شناخت یک ماهه خانم فروختند و از آن طرفداری میشود.
آیا ضربه خوردن و آثار روحی و زندگی تنها بر دختر وارد میشود یا مرد نیز بر آن تأثیر دارد؟
اینکه بگویند دختر بیشتر آسیب میبیند درست، پس تکلیف مرد چه میشود؟
نمیدانم اگر کسی قبل از ازدواج با صداقت مسائل خود را به دختر بگوید آیا اشتباه کرده است ؟؟ که بعد از عقد باید اینشکلی با او رفتار شود و جواب بگیرد؟
این تنها 45 روز از زمان عقد گذشته است

خیلی اشتباه کردم خواهشا من را راهنمایی کنید

سوال های تصادفی





باسلام:فکرمیکنید چند درصد از مردم میدونن که مغز انسانهادر اینجا(کره زمین)توسطه گایاوتیا هدایت میشه وحتی خوابهایی که میبینیم از طریق گایا وتیا هست که به مغزمون خطور میکنه(این دو کوه در الیمپیوس)قراردارند.بعضی از روانشناسان حتی نام اون رو نشنیدند!
این دولتها هستند که باید مادران سازمان ملل(101 مادره سازمان ملل) رو قبول کنن تا به واقعیت نزدیک بشیم.همه در روی کره زمین طبق قانون گرگ پادشاه(جیزالله)که آمریکا اون روبه اسمه قابرئیل وهمسرش رو به اسمه لاه میشناسن تبرئه هستند وخیلی ها در روی کره زمین هستند که همسره واقعی خودشون رو ندارند!یک نوربابا هم وجود داره که همه اون رو پاپ هشتم میدونن وقبولش دارن ودرمورد مثائل زناشویی به پسرها ودختران جوان کمک میکنه .حالاسوال من این هست آیا کسی میدونه که آدم وحوّا(پادشاه مقدس وملکه مقدسه پدر هستند؟)ما خودمون با دستان خودمون باید دنیایی سرشاراز زندگی روبسازیم ودر این راه از بزرگترهامون هم میتونیم کمک بگیریم.مثلا پزشکها میتونن از مریم دست پاک(جبرائیل)که مادره طب هست کمک بگیرندتا بیشتربیماری ها از دنیای ما زودوده بشه!
جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

ازدواج

با عرض سلام و خسته نباشید یه راهنمایی از شما میخواستم من یک دختر 18ساله هستم من باید یه مدت برای پروژم یه اداره میرفتم عاشق یکی از کارمندای اونجا شدم معلوم بود اونم از من خوشش میاد ولی ازم خواستگاری نکرد دیگه هم نمیبینمش الان 1 ساله هر چی دعا میکنم خدا اونو همسر ایندم قرار بده هنوز دعام مستجاب نشده من قبلا نماز نمیخوندم حجابمو رعایت نمیکردم غیبت میکردم ولی برای رسیدن به اون اقا یه دفعه متحول شدم بخاطر اینکه خدا دعامو مستجاب کنه نمازمو اول وقت میخونم حجابمو رعایت میکنم غیبت نمیکنم خیلی افسرده شدم اصلا اون اقا از ذهنم بیرون نمیره اصلا نمیتونم به این فکر کنم کسی بجز من همسر اونه ادرسشم از محل کارش پیدا کردم هر چند وقت یه بار میرم جلو درشون خونشونو میبینم بدترم میشم شمارشم دارم ولی میترسم بهش زنگ بزنم خدا خوشش نیاد دعامو مستجاب نکنه دیگه دوست ندارم با خانوادم برم بیرون هر وقت میرم بیرون دورو برم را نگاه میکنم ببینم او را میبینم یا نه دوست دارم یه همدم داشته باشم اهل دوست و رفیقم زیاد نیستم به نظر شما همسر هرکس پیشانی نوشتشه و نمیتوان تغییر داد یا نه؟ خواهشا نگید فراموشش کن اصلا نمیتونم،تو رو خدا راهنماییم کنید خیلی دعام کنید.ممنون



2
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

8


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

8 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



20259
9832
67656

Guest

خواهر عزیز برای بدست اوردنش از هیچ چیز کم نذار یک بار به دنیا میای و یکبار زندگی میکنی باهاش ارتباطی برقرار کن و باذاو صحبت کن و حرف دلت رو بزن پاسخ و رفتار اون بیان کننده میزان پاسخ به احساس شماست در صورتیکه سرنوشت شما باشه نتیجه دلخواه رو بدست میاری و درصورتیکه نباشه مطمین باش فیدبک اخلاقی و رفتاری او به نحوی خواهد بود که خود شما پشیمان میشوید و این عشق به راحتی از شما میگذرد فقط باید ابتدا خودت را بشناسی که چقدر ضرفیت در برابر این عکسالعمل هارو داری و بهترین حالت ان این است که اگر این رابطه انطور که دوست داشتی نشد هیچگاه از خود ناراضی نیستی که برای بدست اوردن چیزی که میخواستی تلاشی نکردی و با اعتماد به نفس بیشتری برای تجارب اینده زندگی خواهی کرد مطمین باش اگر خدا بخواهد بدستش میاوری به خدا اعتماد کن و از هیچ چیز نترس اگر هم نشد مطمین باش خیرت در این بوده و سپاسگذار خدا باش و مطمین باش خداوند مورد بهتری را برای شما در تقدیرت قرار داده که او اگاه به همه چیز و اینده است به او اعتماد کن . خداوند هیچگاه بد بنده اش را نمیخواهد
0
امتیاز


0
11
30

nadi61

شرمندم این روایت ر جهت تحقیر شما بزرگوار نمیگذارم وهرگز خودم ر بهتر از شما نمیدونم ولی این یک حقیقتیست که نمیشه پنهانش کنم:
امام صادق(ع) می‌فرماید:
کسی که دلش از ذکر و محبت خدا خالی شد، خداوند او را مجازات می‌کند به اینکه محبت غیر خدا را در دل او می‌اندازد.
0
امتیاز


20259
9832
67656

Guest

اگه واقعا دوسش داری
کتاب اسکاول شین رو بخون
اونجا برات توضیح داده!
همین!
0
امتیاز


20259
9832
67656

Guest

خواهر خوبم شما که اصلا با رفتارای شخصی اون فرد آشنایی ندارین و نمیدونین توی حریم خصوصیش چی میگذره و فقط اونو تو شرایط کاری دیدین. تمام زندگی که فقط همین نمی شه توی زندگی مشترک خیلی چیزای دیگه هم بغیر دوست داشتن مهمه. شما شاید بخاطر تصوراتتون یه رویا از اون ساختین و اگه با واقعیت روبرو بشین چیز دیگه ای باشه. شاید اصلا ایشون کس دیگه ای رو دوست داشته باشن. شما باید خدا رو بخاطر خدا بودن و عظمت و بزرگی و نعمت هایی که بهتون داده شکر گزاری کنید و در برابرش سجده و کرنش کنین نه بخاطر یه شخص و حجاب و بقیه اعمالتون هم بخاطر رضای خدا و فرمان خدا نه بخاطر یه موجود دیگه که اگه خدای ناکرده اون شخص و موجود نباشه باز هم خدا رو داشته باشین. پس ایمانتون رو قوی کنین و بخاطر خدا خودش عبادت و اطاعتش بکنین که بیشتر این گونه اعمال مورد پذیرش حق تعالی هستش. با با استعانت از باری تعالی یه آدم خدایی بشین هر چند که هستین و مطمئن باشین در اون صورت خدا بهترین پاداش رو بهتون میده اگه اون شخص براتون مناسب باشه بهتون میده اونو . به خدا شک نکین. توکل و اعتماد کنین. موفق و خوشبخت باشین خواهر نازنازی.
0
امتیاز


20259
9832
67656

Guest

سلام گلم.میدونم چی میگی
اگه دوسش داری از یه نفر سوم کمک بگیر که با اون حرف بزنه و ببینه ایا اون شرایط ازدواج رو داره
اصلا مجرده یا نه و اینکه ایده الاش واسه زندگی چیه.دست رو دست نذار چون اون ناگهان تو رو نمیبینه و عاشق بشه و ....
0
امتیاز


0
101
140

alemedahr

سلام
این عشق به دلایل زیادی می تونه به وجود اومده باشه که غیرمنطقی باشه. در این زمینه صحبت زیاده. این عشق الزاما شما رو خوشبخت نمی کنه. اگر بتونید فراموش کنید بهتره، هرچند می دونم خیلی سخته.
اگر نمیتونید، بهتره با یک واسطه اقدام کنید. با کسی که اون رو بشناسه و بهش اعتماد داشته باشید صحبت کنید که ابتدا بدون این که ذکری از شما بکنه با اون طرف صحبت کنه و ببینه اگه قصد ازدواج داره معیارهاش چیه و اگه متناسب بودید از طرف خودش شما رو به اون معرفی کنه و نظرش رو بپرسه
موفق باشید
0
امتیاز


20259
9832
67656

Guest

سلام
عاشقي فقط يك احساس چون شما با شخص مورد نظر اصلا حرف نزدي. بيشتر از اينكه عاشق باشي بهش فكر كردي و از لحاظ فكري بهش وابسته شدي بهتره بهش فكر نكني. هنوز موقعيت هايي زيادي مي اد سراغت.
0
امتیاز


20259
9832
67656

Guest

دوست نازم من می فهمم چی می گی اگه به خودت ایمان داشته باشی می تونی کاری کنی محبتت بره توی دلش فقط تا می تونی دعاکن چون واقعاکاردیگی هم ازدستت برنمی میاد همسرانتخاب کردنتم دست خودتت نه پیشانت
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


17500 امتیاز هدیه بهترین جواب




















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.