سوالات با برچسب همکار


45

سوال


51

جواب

سوال های تصادفی با این برچسب
سلام.
دختری ۳۱ ساله هستم که با مادر و پدرم سر مسائل مختلف مشکل پیدا کرده ام. اولین مسئله، ازدواج است. من بنا به دلایل مختلف تاکنون ازدواج نکرده ام. یا خواستگار خوبی نداشته ام یا اگر خواستگار خوبی داشتم چون وضع مالی خوبی نداریم همان جلسه اول همه چیز تمام شده. در ضمن من خودم هم شرایطی دارم که باعث شده آمادگی ازدواج نداشته باشم مثلا ظاهر آنچنان خوبی ندارم، خانواده ام وضع مالی خوبی ندارند، اجتماعی و اهل آداب معاشرت نیستم، از کدبانوگری و خانه داری و همسرداری چیز خاصی نمی دانم و... . من حتی با کار کردن بیرون از خانه هم به خاطر عدم اعتماد به نفس و عدم مهارت های اجتماعی و معاشرتی مشکل دارم. لیسانس حسابداری دارم ولی به حسابداری علاقه ای ندارم البته با چند سایت همکاری در فروش اینرنتی کار می کنم که درآمد قابل توجهی ندارد در هیچ زمینه دیگری هم مهارتی ندارم اصلا نمی دانم اگر بخواهم یک کار خوب پیدا کنم باید چه مهارتی را به دست آورم. خلاصه اینکه دو مسئله کار و ازدواج خیلی برای من مشکل ساز شده اند. مدام با مادر و پدرم مخصوصا مادرم مشکل دارم. مثلا در رابطه با ازدواج چون سه خواهر کوچکتر از خودم دارم مادرم می گوید تو مانع ازدواج آنهایی اگر کسی به خواستگاری آنها بیاید چون من ازدواج نکرده ام خواستگار پشیمان می شود و می رود. شاید فکر کنید من آدم تنبلی هستم و نمی توانم مسئولیت پذیر باشم ولی همه مشکل من از ندانستن است. نمی دانم برای پیشرفت کردن باید چه کار کنم؟ مادرم جز اینکه من را لعن و نفرین کند یا با گوشه و کنایه حرفش را بزند کار دیگری انجام نمی دهد اصلا حوصله انجام کاری را ندارد البته شاید مقصر نباشد چون ما اصلا اوضاع مالی خوبی نداریم که بتوانیم جلوی افراد غریبه آبروداری کنیم. از فامیل هم یا کسی به سراغ ما نمی آید یا اگر بیاید از خودمان اوضاع بدتری دارد. به جایی رسیدم که از خودم بدم آمده حس می کنم به درد زندگی کردن نمی خورم حس می کنم هم خودم بدبخت شدم هم باعث بدبختی خانواده ام شدم. کاش می توانستم خودم را از بین ببرم تا حداقل مانع خوشبختی خواهرانم نباشم. در مورد ازدواج که کلا ناامید شده ام پدرم هم می گوید پسر های همسن تو اگر خوب باشند حتما تا حالا ازدواج کرده اند کسانی سراغ تو می آیند که همسرشان فوت کرده باشد یا آدم خوبی نباشند یا سنشان حداقل ۱۵ یا ۲۰ سال بیشتر باشد. مادرم هم خیلی به حرف فامیل اهمیت می دهد اگر بخواهم به ازدواج با هر کسی که مرا پذیرفت رضایت دهم فقط کافی است آن شخص از نظر فامیل ایرادی داشته باشد دوباره دعوا و درگیری در خانواده ام شروع می شود. نمی دانم باید چه کار کنم. مشکل عصبی پیدا کرده ام و با کوچکترین حرفی گریه ام می گیرد.
پربازدید ترین های این برچسب
سلام من 26 سالمه یه دوست و همکار دارم به نام آرش که 41 سالشه ... این آدم خیلی خاص و باهوشه ... تنها ملاک من هم برای انتخاب آدم ها هوشه و بس ... این آدم یه سری سیگنال های محبتی نشون می ده و همین که من حس می کنم چیزی هست برعکس می شه ... من تجربه یه رابطه ی ناموفق هم داشتم که بعدش خیلی سخت گذشت ... می ترسم ... نمی خوام چیزی بگم که بعد پشیمون بشم ... دوستم داره نداره ؟
یه دختری هم تو زندگیش هست که در حال دیت گذاشتن هستن ... کلا این آدم مهره مار داره زشت و پیر و هیکل خاصی هم نداره ولی اساسا دخترا خیلی دوسش دارن ... ما یه سه ماهی باهم آفریقا بودیم ... و اونجا یه جوری بود انگار دوسم داشت ... باهم لب اقیانوس قدم می زدیم ... برام حرف می زد ... وقتی برگشتیم ایران یه جوری شد ... همیشه می گه می ترسم گیر کنم و کسی بهم گیر کنه ...
من همیشه تظاهر می کنم اصلا برام مهم نیست ولی الان بعد دو سال که از اولین و آخرین رابطه ام می گذره ... اولین باره که حس می کنم بد نیست یه رابطه جدید رو شروع کنم ...
هم من هم اون هردو خیلی سفر می ریم و به ندرت ایران هستیم و یه نکته دیگه هم اینه که حس می کنم تعداد دخترایی که براش می مردن تو زندگیش جزو افتخاراتشه ... این موضوع آزار دهنده است ... از طرفی هم می ترسم اگه بی خیال آرش بشم دیگه هرگز قلبم نلرزه ... مسئله اینه که من خیلی سخت درگیر می شم و خیلی هم دخترونه نیستم
آخرین جواب ها با این برچسب

سوال و جواب ها با برچسب همکار


برچسب "همکار" در این پلتفرم به اشتراک گذاری مشاوره‌ها، تجربیات و دیدگاه‌های فردی یا حرفه‌ای از سوی افرادی اشاره دارد که در یک زمینه خاص تخصص دارند. این افراد می‌توانند به طور فعال در تبادل دانش و اطلاعات، ارائه راهنمایی‌های عملی، و حل مسائل کمک کنند. همچنین، از آنجا که "همکار" با دانش فنی و حرفه‌ای خاصی آمده‌اند، پرسش‌ها و پاسخ‌های آن‌ها به عنوان منبعی معتبر و مفید برای ارزیابی و استفاده توسط کاربران دیگر در این زمینه خواهد بود. از این رو، تفاوت‌های عمیق و جوانب مختلف موضوعات مورد بحث از طریق این برچسب به نحو موثری برجسته خواهد شد.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره همکار سوال بپرس!



سلام من 26 سالمه یه دوست و همکار دارم به نام آرش که 41 سالشه ... این آدم خیلی خاص و باهوشه ... تنها ملاک من هم برای انتخاب آدم ها هوشه و بس ... این آدم یه سری سیگنال های محبتی نشون می ده و همین که من حس می کنم چیزی هست برعکس می شه ... من تجربه یه رابطه ی ناموفق هم داشتم که بعدش خیلی سخت گذشت ... می ترسم ... نمی خوام چیزی بگم که بعد پشیمون بشم ... دوستم داره نداره ؟
یه دختری هم تو زندگیش هست که در حال دیت گذاشتن هستن ... کلا این آدم مهره مار داره زشت و پیر و هیکل خاصی هم نداره ولی اساسا دخترا خیلی دوسش دارن ... ما یه سه ماهی باهم آفریقا بودیم ... و اونجا یه جوری بود انگار دوسم داشت ... باهم لب اقیانوس قدم می زدیم ... برام حرف می زد ... وقتی برگشتیم ایران یه جوری شد ... همیشه می گه می ترسم گیر کنم و کسی بهم گیر کنه ...
من همیشه تظاهر می کنم اصلا برام مهم نیست ولی الان بعد دو سال که از اولین و آخرین رابطه ام می گذره ... اولین باره که حس می کنم بد نیست یه رابطه جدید رو شروع کنم ...
هم من هم اون هردو خیلی سفر می ریم و به ندرت ایران هستیم و یه نکته دیگه هم اینه که حس می کنم تعداد دخترایی که براش می مردن تو زندگیش جزو افتخاراتشه ... این موضوع آزار دهنده است ... از طرفی هم می ترسم اگه بی خیال آرش بشم دیگه هرگز قلبم نلرزه ... مسئله اینه که من خیلی سخت درگیر می شم و خیلی هم دخترونه نیستم
سلام من 26 سالمه یه دوست و همکار دارم به نام آرش که 41 سالشه ... این آدم خیلی خاص و باهوشه ... تنها ملاک من هم برای انتخاب آدم ها هوشه و بس ... این آدم یه سری سیگنال های محبتی نشون می ده و همین که من حس می کنم چیزی هست برعکس می شه ... من تجربه یه رابطه ی ناموفق هم داشتم که بعدش خیلی سخت گذشت ... می ترسم ... نمی خوام چیزی بگم که بعد پشیمون بشم ... دوستم داره نداره ؟
یه دختری هم تو زندگیش هست که در حال دیت گذاشتن هستن ... کلا این آدم مهره مار داره زشت و پیر و هیکل خاصی هم نداره ولی اساسا دخترا خیلی دوسش دارن ... ما یه سه ماهی باهم آفریقا بودیم ... و اونجا یه جوری بود انگار دوسم داشت ... باهم لب اقیانوس قدم می زدیم ... برام حرف می زد ... وقتی برگشتیم ایران یه جوری شد ... همیشه می گه می ترسم گیر کنم و کسی بهم گیر کنه ...
من همیشه تظاهر می کنم اصلا برام مهم نیست ولی الان بعد دو سال که از اولین و آخرین رابطه ام می گذره ... اولین باره که حس می کنم بد نیست یه رابطه جدید رو شروع کنم ...
هم من هم اون هردو خیلی سفر می ریم و به ندرت ایران هستیم و یه نکته دیگه هم اینه که حس می کنم تعداد دخترایی که براش می مردن تو زندگیش جزو افتخاراتشه ... این موضوع آزار دهنده است ... از طرفی هم می ترسم اگه بی خیال آرش بشم دیگه هرگز قلبم نلرزه ... مسئله اینه که من خیلی سخت درگیر می شم و خیلی هم دخترونه نیستم


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.