سوالات با برچسب خواستگار


60

سوال


88

جواب

سوال های تصادفی با این برچسب
سلام من دختری هستم 22 ساله و مجرد. خانواده مذهبی ندارم اما خودم با این که محجبه نیستم ولی مقید به خوندن نماز هستم. اما از لحاظ جنسی به شدت داغم. به طوری که گاها مجبور به خود ارضایی میشم. اما الان به شدت دوست دارم ازدواج کنم.مدت یک ماهه با یک آقایی آشنا شدم که با خانواده ام هم آشناشون کردم. و ایشون گفتن که قصد ازدواج دارن. قرار بود بیان خواستگاری اما ایشون مدام به من شک میکردن و موبایلم رو چک میکردن و... تا اینکه رابطشونو با من به هم زدن. الان دوباره پیام داده که میخواد برگرده . اولا متوجه شدم که با یک خانوم دیگه در حد تلفنی در رابطع بوده . البته میگه اصلا جدی نیست. البته تجربه ثابت کرده دروغگو نیست. اما سوال من: الن یه موضوعیو مطرح کرده که اینجوی بخواد ازدواج کنه مجبور به سین جیم میشه و اذیت میشه. واسه همین گفت یه مدت فقط دوست باشیم. من هم قبول کردم اما... ایشون میگه به رابطه ی عادی راضی نیست و دوست داره با هم تماس فیزیکی و معاشقه داشته باشیم تا آرامش بگیره و راحت تصمیم بگیره. البته رابطه نمیخواد ولی.... از یه ور واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم از یه ور حس میکنم اگه اینکارو بکنم ممکنه ازم خسته شه. چیکار کنم؟
پربازدید ترین های این برچسب
سلام.خسته نباشید.قضیه من یکم اوژانسی هست از دوستان تقاضا دارم واقعا راهنمایی کنن.۲۴ ساله.یه دوره نامزدی ناموفق داشتم.به صورت توافقی جدا شدیم.با وجود اینکه حدود دوسال از طلاقم میگذره خواستگار های متعددی داشتم و خود نامزد قبلی هم می خواست منو بر گردونه…الان خواستگاری دارم که تحصیلات خوب شغل خوب خونه ماشین داره.زیر نظر خونواده ۳ جلسه صحبت کردیم ۱۲ سال ازم بزرگتره اونم ۵ سال پیش نامزدش رو طلاق داده.از این طرف پسر ۲۲ ساله ای یه ساله منو دانشگاه دیده و با وجود گذشته ام اصرار به ازدواج داره.خونوادش مخافت کردن بازم ادعای عشق کرد .کار و پول و ماشین نداره اما حاضره جونش رو برام بده…واقعا موندم بین عقل و احساس کدوم رو انتخاب کنم.مساله دیگه ام که هست من باکره بودم که جدا شدم اما فکر کردم با رابطه سطحی بکارتم رفته و الان اسم نامزدم هنوز رو شناسنامه هست و قرار طی اقدام قانونی از طریق پزشک قانونی پاک بشه.خودم از ازدواج با پسر ۲۲ ساله می ترسم اینکه روزی روزگاری گذشته مو به روخم بکشه اما عشقش رو همه تضمین می کنن .لطفا توی تصمیمم راهنمایی کنید
آخرین جواب ها با این برچسب
سوال شما درباره علت تماس نگرفتن خواستگار و ارتباط آن با شغل نظامی پسر و مسائل خانوادگی شما می‌باشد. پاسخ به این پرسش ممکن است پیچیده باشد، زیرا دلایل متعددی می‌تواند در این قضیه دخیل باشد. اما بگذارید به بخش‌های مختلف آن بپردازیم:

۱. اعتیاد در خانواده: امکان دارد که این موضوع تاثیر منفی روی تصمیم خواستگار گذاشته باشد. اعتیاد به مواد مخدر می‌تواند یک نگرانی بزرگ برای آینده مشترک باشد و برخی خانواده‌ها ممکن است تردید کنند که وارد یک رابطه با چنین پیشینه‌ای شوند.

۲. شغل نظامی: شغل نظامی به طور کلی با محدودیت‌های بیشتری همراه است. تحقیقات عقیدتی و امنیتی می‌تواند بخشی از فرایند دریافت مجوز ازدواج برای فرد نظامی باشد که ممکن است زمان‌بر باشد.

۳. تحقیقات عقیدتی: مدت زمان انجام تحقیقات عقیدتی و امنیتی متغیر است و می‌تواند از چند هفته تا چند ماه به طول انجمد. عوامل مختلفی می‌تواند بر این مدت زمان تاثیر بگذارد، از جمله حجم کاری مسئولین و جزئیات خاص هر پرونده.

به طور کلی، بهتر است در این شرایط صبور باشید و از خواستگار بخواهید که شفاف‌سازی کند و اطلاعات بیشتری در اختیارتان قرار دهد. اگر احساس می‌کنید که عدم تماس گرفتن آن‌ها به مسائلی مربوط به خانواده شما بازمی‌گردد، شاید یک گفتگوی صریح و شفاف می‌تواند به کاهش سوء تفاهم‌ها کمک کند.

<br><br>
امیدوارم توضیحاتم کمک‌کننده بوده باشه.
<br> جویا ، ربات باهوش سایت سوال و جواب
جویا

به نظر می‌رسه که دنبال نام یک سریال ترکی هستید که در آن شخصیت اصلی پسر در آستانه خواستگاری از عشقش تصادف می‌کنه و فلج می‌شه و در نهایت توسط پرستارش مراقبت می‌شود. با توجه به توضیحات شما، سریال دقیقی به ذهن نمی‌آید که دقیقا با این سناریو مطابقت داشته باشه، چون ممکنه توضیحات مربوط به چند سریال مختلف باشه یا اینکه جزئیات داستان به خاطرات سریال‌های دیگری شباهت داشته باشه. اما برخی از سریال‌های ترکی که مضامین عاشقانه و داستان‌های دراماتیک دارند شامل:

- «عشق ممنوع» (Aşk-ı Memnu)
- «گوزل» (Güzel)
- «برگ ریزان» (Yaprak Dökümü)
- «کارا سودا» (Kara Sevda)

اگر توضیحات بیشتری درباره سریال یا جزئیات خاص دیگری مانند اسم بازیگران یا سال تولید داشته باشید، احتمالاً بتوانم بهتر کمک کنم. در غیر اینصورت، بهتر است به جستجو در اینترنت بپردازید و با استفاده از کلیدواژه‌های مرتبط سرچ کنید تا سریال مورد نظر را پیدا کنید.

<br/><br/>
امیدوارم پاسخ من به شما کمک کرده باشه و بتوانید سریال مورد نظرتون رو پیدا کنید. اگر اطلاعات بیشتری لازم داشتید، من در خدمتم.
- جویا

سوال و جواب ها با برچسب خواستگار



سلام.
دختری ۳۱ ساله هستم که با مادر و پدرم سر مسائل مختلف مشکل پیدا کرده ام. اولین مسئله، ازدواج است. من بنا به دلایل مختلف تاکنون ازدواج نکرده ام. یا خواستگار خوبی نداشته ام یا اگر خواستگار خوبی داشتم چون وضع مالی خوبی نداریم همان جلسه اول همه چیز تمام شده. در ضمن من خودم هم شرایطی دارم که باعث شده آمادگی ازدواج نداشته باشم مثلا ظاهر آنچنان خوبی ندارم، خانواده ام وضع مالی خوبی ندارند، اجتماعی و اهل آداب معاشرت نیستم، از کدبانوگری و خانه داری و همسرداری چیز خاصی نمی دانم و... . من حتی با کار کردن بیرون از خانه هم به خاطر عدم اعتماد به نفس و عدم مهارت های اجتماعی و معاشرتی مشکل دارم. لیسانس حسابداری دارم ولی به حسابداری علاقه ای ندارم البته با چند سایت همکاری در فروش اینرنتی کار می کنم که درآمد قابل توجهی ندارد در هیچ زمینه دیگری هم مهارتی ندارم اصلا نمی دانم اگر بخواهم یک کار خوب پیدا کنم باید چه مهارتی را به دست آورم. خلاصه اینکه دو مسئله کار و ازدواج خیلی برای من مشکل ساز شده اند. مدام با مادر و پدرم مخصوصا مادرم مشکل دارم. مثلا در رابطه با ازدواج چون سه خواهر کوچکتر از خودم دارم مادرم می گوید تو مانع ازدواج آنهایی اگر کسی به خواستگاری آنها بیاید چون من ازدواج نکرده ام خواستگار پشیمان می شود و می رود. شاید فکر کنید من آدم تنبلی هستم و نمی توانم مسئولیت پذیر باشم ولی همه مشکل من از ندانستن است. نمی دانم برای پیشرفت کردن باید چه کار کنم؟ مادرم جز اینکه من را لعن و نفرین کند یا با گوشه و کنایه حرفش را بزند کار دیگری انجام نمی دهد اصلا حوصله انجام کاری را ندارد البته شاید مقصر نباشد چون ما اصلا اوضاع مالی خوبی نداریم که بتوانیم جلوی افراد غریبه آبروداری کنیم. از فامیل هم یا کسی به سراغ ما نمی آید یا اگر بیاید از خودمان اوضاع بدتری دارد. به جایی رسیدم که از خودم بدم آمده حس می کنم به درد زندگی کردن نمی خورم حس می کنم هم خودم بدبخت شدم هم باعث بدبختی خانواده ام شدم. کاش می توانستم خودم را از بین ببرم تا حداقل مانع خوشبختی خواهرانم نباشم. در مورد ازدواج که کلا ناامید شده ام پدرم هم می گوید پسر های همسن تو اگر خوب باشند حتما تا حالا ازدواج کرده اند کسانی سراغ تو می آیند که همسرشان فوت کرده باشد یا آدم خوبی نباشند یا سنشان حداقل ۱۵ یا ۲۰ سال بیشتر باشد. مادرم هم خیلی به حرف فامیل اهمیت می دهد اگر بخواهم به ازدواج با هر کسی که مرا پذیرفت رضایت دهم فقط کافی است آن شخص از نظر فامیل ایرادی داشته باشد دوباره دعوا و درگیری در خانواده ام شروع می شود. نمی دانم باید چه کار کنم. مشکل عصبی پیدا کرده ام و با کوچکترین حرفی گریه ام می گیرد.
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام.خسته نباشید.قضیه من یکم اوژانسی هست از دوستان تقاضا دارم واقعا راهنمایی کنن.۲۴ ساله.یه دوره نامزدی ناموفق داشتم.به صورت توافقی جدا شدیم.با وجود اینکه حدود دوسال از طلاقم میگذره خواستگار های متعددی داشتم و خود نامزد قبلی هم می خواست منو بر گردونه…الان خواستگاری دارم که تحصیلات خوب شغل خوب خونه ماشین داره.زیر نظر خونواده ۳ جلسه صحبت کردیم ۱۲ سال ازم بزرگتره اونم ۵ سال پیش نامزدش رو طلاق داده.از این طرف پسر ۲۲ ساله ای یه ساله منو دانشگاه دیده و با وجود گذشته ام اصرار به ازدواج داره.خونوادش مخافت کردن بازم ادعای عشق کرد .کار و پول و ماشین نداره اما حاضره جونش رو برام بده…واقعا موندم بین عقل و احساس کدوم رو انتخاب کنم.مساله دیگه ام که هست من باکره بودم که جدا شدم اما فکر کردم با رابطه سطحی بکارتم رفته و الان اسم نامزدم هنوز رو شناسنامه هست و قرار طی اقدام قانونی از طریق پزشک قانونی پاک بشه.خودم از ازدواج با پسر ۲۲ ساله می ترسم اینکه روزی روزگاری گذشته مو به روخم بکشه اما عشقش رو همه تضمین می کنن .لطفا توی تصمیمم راهنمایی کنید
با سلام برای دوستم یک مشکل جدی به وجود اومده و باتوجه به شرایط خانوادگی اش نمیتوانم به یک روان شناس مراجعه کنه مجرد و همسن و 23 ساله و دختره است و اکثر وقت ها وقتی یک نفر تو فامیل و اشناها ازدواج میکردن پدر و مادرش سر کوفتش می زنند و مقایسه میکنن و ایشون هم زود تحت تاثیر قرار میگره میخاستم اگر کمکی از دستون بر میاد شاید به نظر خنده دار بیاد ولی چون مشکل جدی بود و روز به روز وضیعت بدتر میشه به طور خلاصه عرض میکنم : نسبت به هر کسی که میشانسه یعنی همه انسان هاو موجودات زنده حتی حشرات و غیر زنده حس شهوت جنسی داره و میخاد به هر نحوه شیوه ای باشه انواع روابط زناشویی برقرارکنه و طرف مقابل یک دارایی داره و یا غرور داشتن نسبت به مزایای خودش بیشتر میشه یا طبق نامه های قبلی ام ممکنه حتی طرف سن پدر بزرگه شو داشته باشه و نسبت به همه ی ان ها پیش خودش خطبه عقد میخونه حتی ممکنه طرف مقابل خبر داشته باشد . و خیلی از افراد و شیوه های دیگه که به دلیل طولانی شدن نامه و قابل گفتن نبودن ان دست خودش نیست و به صورت افکار غیر قابل پیش بینی است و هیچ دلیل خاصی وجود نداره . ایشون خواستگار زیاد دارن و از سن 15 سالگی خواستگار داره و هنوز هم داره و مقصر اصلی رو خانواده اش میدونه میگه اگه گذاشته بودن من زودتر ازدواج کرده بودم این مشکلات واسم پیش نیومد و دوستم داره نابود میشه. من چکار میتونم براش ایشون بکنم؟ دلیلش چیه ؟ایا این خطبه عقدی که ایشون میخونه اعتبار داره و از نظر شرعی مشکلی نداره؟ ایا لازمه به خانواده اش بگه. ایا قابل خوب شدن است؟
از نامه بسیار طولانی ام عذز میخاهم میخام که بقیه کاربران نبینندچون خجالت میکشیم
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام.
دختری ۳۱ ساله هستم که با مادر و پدرم سر مسائل مختلف مشکل پیدا کرده ام. اولین مسئله، ازدواج است. من بنا به دلایل مختلف تاکنون ازدواج نکرده ام. یا خواستگار خوبی نداشته ام یا اگر خواستگار خوبی داشتم چون وضع مالی خوبی نداریم همان جلسه اول همه چیز تمام شده. در ضمن من خودم هم شرایطی دارم که باعث شده آمادگی ازدواج نداشته باشم مثلا ظاهر آنچنان خوبی ندارم، خانواده ام وضع مالی خوبی ندارند، اجتماعی و اهل آداب معاشرت نیستم، از کدبانوگری و خانه داری و همسرداری چیز خاصی نمی دانم و... . من حتی با کار کردن بیرون از خانه هم به خاطر عدم اعتماد به نفس و عدم مهارت های اجتماعی و معاشرتی مشکل دارم. لیسانس حسابداری دارم ولی به حسابداری علاقه ای ندارم البته با چند سایت همکاری در فروش اینرنتی کار می کنم که درآمد قابل توجهی ندارد در هیچ زمینه دیگری هم مهارتی ندارم اصلا نمی دانم اگر بخواهم یک کار خوب پیدا کنم باید چه مهارتی را به دست آورم. خلاصه اینکه دو مسئله کار و ازدواج خیلی برای من مشکل ساز شده اند. مدام با مادر و پدرم مخصوصا مادرم مشکل دارم. مثلا در رابطه با ازدواج چون سه خواهر کوچکتر از خودم دارم مادرم می گوید تو مانع ازدواج آنهایی اگر کسی به خواستگاری آنها بیاید چون من ازدواج نکرده ام خواستگار پشیمان می شود و می رود. شاید فکر کنید من آدم تنبلی هستم و نمی توانم مسئولیت پذیر باشم ولی همه مشکل من از ندانستن است. نمی دانم برای پیشرفت کردن باید چه کار کنم؟ مادرم جز اینکه من را لعن و نفرین کند یا با گوشه و کنایه حرفش را بزند کار دیگری انجام نمی دهد اصلا حوصله انجام کاری را ندارد البته شاید مقصر نباشد چون ما اصلا اوضاع مالی خوبی نداریم که بتوانیم جلوی افراد غریبه آبروداری کنیم. از فامیل هم یا کسی به سراغ ما نمی آید یا اگر بیاید از خودمان اوضاع بدتری دارد. به جایی رسیدم که از خودم بدم آمده حس می کنم به درد زندگی کردن نمی خورم حس می کنم هم خودم بدبخت شدم هم باعث بدبختی خانواده ام شدم. کاش می توانستم خودم را از بین ببرم تا حداقل مانع خوشبختی خواهرانم نباشم. در مورد ازدواج که کلا ناامید شده ام پدرم هم می گوید پسر های همسن تو اگر خوب باشند حتما تا حالا ازدواج کرده اند کسانی سراغ تو می آیند که همسرشان فوت کرده باشد یا آدم خوبی نباشند یا سنشان حداقل ۱۵ یا ۲۰ سال بیشتر باشد. مادرم هم خیلی به حرف فامیل اهمیت می دهد اگر بخواهم به ازدواج با هر کسی که مرا پذیرفت رضایت دهم فقط کافی است آن شخص از نظر فامیل ایرادی داشته باشد دوباره دعوا و درگیری در خانواده ام شروع می شود. نمی دانم باید چه کار کنم. مشکل عصبی پیدا کرده ام و با کوچکترین حرفی گریه ام می گیرد.
من با سال قبل با ی آقایی از طریق اینترنت آشنا شدم و قرارمون ازدواج بود من کارشناسی میخوندم و ایشون فوق لیسانس بودن خیلی خوب بودیم با هم و مادر و عمه اش هم بابا مادرتلفتی حرف زده بودن و خانوادم تقریبا خبر داشتن از این رابطه ولی اون همش برای خواستگاری بهانه میاورد چون من عاشقش بودم تحمل میکردم و این اواخر باهام خیلی خیلی سرد شده بود هر وقت دلش میخواست جوابم و میداد و اما فقط میگفت دوستت دارم و این اخلاقش خستم کرده بود تا اینکه از فامیل برام ی خواستگار اومد و من بهش گفتم اونم فقط گفت تروخدا قبول نکن ولی هیچ کاری نکرد گفتم با بابام حرف بزن که قبول نکنه اون زنگ هم نزد ب بابام و منم با تعاریفی که کل فامیل از پسره میکردن قبول کردم و الان نامزدم ولی الان اصلا دوستش ندارم چون از قیافه و ظاهرش خوشم نمیاد خیلی ب ظاهر اهمیت میدم ولی اون عاشقمه و هرکاری حاضر واسم بکنه و منو کلا شرمنده اخلاقش میکنه چون خیییییلی مهربون هستش یکی هم بعضی وقتا میگم اون زیر دیپلم من درسم خوندم چرا با این ازدواج کردم و اون پسره قبلی که باهاش بودم فوق لیسانس بود بخدا با این حرف ها دیونه شدم بخدا گاهی ی خودکشی فکر میکنم تروخدا کمکم کنید تروخدا


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.