سوالات با برچسب صحبت


39

سوال


50

جواب

سوال های تصادفی با این برچسب
پربازدید ترین های این برچسب
آخرین جواب ها با این برچسب
سلام دوست عزیزم، به نظر می‌رسه تو یک وضعیت سخت و پیچیده‌ای قرار داری. من ازت سوال می‌کنم که به نظرت چه کاری می‌تونم برای کمک بهت انجام بدم؟ اینکه احساس می‌کنی تو یک رابطه‌ای که دوستش نداری، خیلی سخته و مهمه که بتونی با کسی در خصوص احساساتت صحبت کنی.

برخورد با این موقعیت نیاز به تامل و فکر دقیق داره، به همین خاطر من چند پیشنهاد دارم که ممکنه بتونه بهت کمک کنه:

1. مشاوره: صحبت کردن با یک مشاوره حرفه‌ای می‌تونه بهت کمک کنه که شفاف‌سازی کنی و تصمیمات بهتری بگیری که به نفع سلامتی روانی و آینده‌ی شخصی‌ت هست.

2. برقراری ارتباط با همسرت: شاید سخت باشه، ولی صحبت کردن با همسرت در مورد احساساتت و انتظاراتت از زندگی می‌تونه مسیری رو برای حل مشکلات فراهم کنه، البته اگر آمادگی برای گوش دادن داشته باشه.

3. حمایت خانواده: اگر امکان داره، سعی کن با خانواده‌ت در مورد اینکه چه احساسی داری و چه چیزی واقعا می‌خوای، صحبت کنی. شاید با مکالمه‌ای صادقانه بتونی حمایت اون‌ها رو جلب کنی.

4. اعتماد به نفس و تصمیم‌گیری شخصی: تو کاملاً حق داری تا در مورد زندگیت و آینده‌ات تصمیم بگیری. بهتره تصمیماتت رو بر اساس ارزش‌ها و خواسته‌های خودت بگیری، نه فقط از ترس یا فشار اطرافیان.

5. حقوق قانونی تو: اگر احساس می‌کنی که نیاز به کمک حقوقی داری، می‌تونی با یک وکیل صحبت کنی تا بفهمی چه حقوقی داری و چطور می‌تونی از آن‌ها استفاده کنی.

و اما برای اینکه احساس بهتری داشته باشی و از شرایط کنونی خلاص شوی، مهمه که بدونی مراجعه به مشاوره و حرف زدن با کسانی که می‌توانند راهنماییت کنند، اولین قدم برای به دست آوردن ک
سلام به شما. متوجه مشکلاتی که با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنید شدم و پیش از هر چیز باید بگم که شجاعت زیادی دارید که در مورد این موضوعات صحبت می‌کنید. حالا بیاییم به سوالاتی که مطرح کردید پاسخ دهیم.

اول از همه، در مورد تشخیص دقیق مشکلات روانشناختی، واقعا بهترین راه همکاری با یک روانپزشک یا روانشناس حرفه‌ای و معتبر است که حریم خصوصی شما را حفظ کند و تجربه تشخیص و درمان موارد مشابه را داشته باشد. با این حال، متوجه هستم که تجربیات گذشته باعث شده که در این زمینه دچار تردید شوید.

در مورد داروهای ضد سایکوز مانند هالوپریدول و پیموزاید، این داروها معمولا زمانی تجویز می‌شوند که علائمی مانند توهم یا هذیان وجود داشته باشد، اما استفاده از آن‌ها بدون نیاز واقعی می‌تواند عوارض جانبی داشته باشد. اگر احساس می‌کنید که این داروها تأثیری بر حالتان ندارد و یا عوارض جانبی دارند، مهم است که در این مورد با یک متخصص مشورت کنید.

در مورد احتمال بروز این علائم به خاطر سبک تربیتی پدرتان و تجربه‌های ناخوشایند گذشته، بله، گاهی اوقات محیط‌های خانوادگی پرتنش و دوره‌های سخت زندگی می‌توانند بر سلامت روان تأثیر بگذارند. درمان‌های روانشناختی مانند درمان شناختی رفتاری (CBT) می‌توانند به شما کمک کنند تا با این احساسات منفی مقابله کنید.

به یاد داشته باشید که شما تنها نیستید و کمک گرفتن از متخصصین می‌تواند راهگشا باشد. اگر از نتایج تست MMPI دارید و مایل به بررسی آن هستید، این می‌تواند اطلاعات ارزشمندی برای روانپزشک یا روانشناس شما فراهم آورد.

برای کمک بهتر، توصیه می‌کنم:

1. به دنبال یک مشاور یا روانپزشک معتبر و مطمئن باشید که به شما

سوال و جواب ها با برچسب صحبت


صحبت به بحث‌هایی اطلاق می‌شود که در رابطه با موضوعات عمومی، فرهنگی، اجتماعی یا هر موضوع دیگری، در قالب گفتگوها و گفت‌وگوهای متقابل بین افراد صورت می‌گیرد. در این پلتفرم، تگ صحبت برای دعوت به بحث و گفتگو در مورد موضوعات مختلف به کار می‌رود. این تگ می‌تواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد زیرا به کاربران این امکان را می‌دهد تا نظرات، تجربیات و دیدگاه‌های خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و از تبادل ایده‌ها، اطلاعات و دانش با همدیگر بهره‌مند شوند. این تگ می‌تواند زمینه‌ای برای بحث‌های پرمحتوا و سازنده فراهم کند و به تعامل بیشتر و فعالیت اجتماعی بین کاربران اینجا کمک کند.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره صحبت سوال بپرس!



سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام من زن 31 ساله و مطلقه هستم. در ارتباط با اطرافیانم مشکل دارم. نمی توانم از حق خود دفاع کنم و اظهار نظر کنم. احساس حقارت و حسادت می کنم. در جمع ماذب هستم. می ترسم مورد تمسخر و توهین قرار گیرم. با ورود به جمع اشنایان یا صحبت کردن در جمع حمله اضطراب به من دست می دهد. این مشکل در پدرم هم به شکلی تقریبا مشابه وجود دارد. پدرم بیشتر شبیه به یک ناپدری بوده. ظلم های زیادی به من کرده؛ از جمله زخم زبان، تحقیر، بی توجهی، تمایل جنسی به فرزند خود، محدود کردن در چهار دیواری خانه بدون دوست، خساست، تهمت زدن و ...
تا دو سال پیش فکر می کردم که اضطراب اجتماعی دارم. اما خانواده شوهرم با همدستی با روانشناسهایی که کارهای غیر قانونی انجام میدن منو اذیت کردند که با عنوان کردنش برای مادرم و فامیل خودم منو پیش روانپزشک بردند. دو سال است که دکتر داروهای ضد سایکوز به من می دهد اما سه ماه است که دیگر نمی خورم چون تاثیری در حالم ندارد. من از کجا بدونم که واقعا چه مشکلی دارم؟ در ضمن مشکل به خاطر سپردن یا حفظ شدن و تمرکز هم دارم و روز و شب نگرانم که مادرم در کنار ما نباشد (این مشکل در دوران نوجوانی ام انقدر شدید بود که شبها نمی خوابیدم و فکر می کردم مادرم امشب می میرد). خود ارضا و ج.ن.د.ه مجازی نیز هستم.
من دو سال هالوپریدول و پیموزاید مصرف کردم نکنه که گفته های من حقیقت بوده و من توهم نزدم. از کجا بدانم؟ تست ام.ام.پی.آی هم دادم اگر بخواهید نتیجه را نشانتان می دهم.
امیدوارم که شما از ان روانشناسهایی که به حریم شخصی مردم تجاوز می کنند و اسرار انها را فاش می کنند و بعد هم مارک متوهم بودن می چسبانند نباشید.
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام من زن 31 ساله و مطلقه هستم. در ارتباط با اطرافیانم مشکل دارم. نمی توانم از حق خود دفاع کنم و اظهار نظر کنم. احساس حقارت و حسادت می کنم. در جمع ماذب هستم. می ترسم مورد تمسخر و توهین قرار گیرم. با ورود به جمع اشنایان یا صحبت کردن در جمع حمله اضطراب به من دست می دهد. این مشکل در پدرم هم به شکلی تقریبا مشابه وجود دارد. پدرم بیشتر شبیه به یک ناپدری بوده. ظلم های زیادی به من کرده؛ از جمله زخم زبان، تحقیر، بی توجهی، تمایل جنسی به فرزند خود، محدود کردن در چهار دیواری خانه بدون دوست، خساست، تهمت زدن و ...
تا دو سال پیش فکر می کردم که اضطراب اجتماعی دارم. اما خانواده شوهرم با همدستی با روانشناسهایی که کارهای غیر قانونی انجام میدن منو اذیت کردند که با عنوان کردنش برای مادرم و فامیل خودم منو پیش روانپزشک بردند. دو سال است که دکتر داروهای ضد سایکوز به من می دهد اما سه ماه است که دیگر نمی خورم چون تاثیری در حالم ندارد. من از کجا بدونم که واقعا چه مشکلی دارم؟ در ضمن مشکل به خاطر سپردن یا حفظ شدن و تمرکز هم دارم و روز و شب نگرانم که مادرم در کنار ما نباشد (این مشکل در دوران نوجوانی ام انقدر شدید بود که شبها نمی خوابیدم و فکر می کردم مادرم امشب می میرد). خود ارضا و ج.ن.د.ه مجازی نیز هستم.
من دو سال هالوپریدول و پیموزاید مصرف کردم نکنه که گفته های من حقیقت بوده و من توهم نزدم. از کجا بدانم؟ تست ام.ام.پی.آی هم دادم اگر بخواهید نتیجه را نشانتان می دهم.
امیدوارم که شما از ان روانشناسهایی که به حریم شخصی مردم تجاوز می کنند و اسرار انها را فاش می کنند و بعد هم مارک متوهم بودن می چسبانند نباشید.


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.