سوالات با برچسب بشی


17

سوال


19

جواب

سوال های تصادفی با این برچسب

سلام
خوبید
خداقوت

اقا ما قرار وکیل بشیم ولی چند تا مشکل داریم که جلو جمع نمیتونم حرف بزنم حتی این از بچگی اینجور بودم حتی سر کلاس جواب سوال رو بلد بودم هم جواب نمیدادم دستمو بالا نمیکردم کلا احساس میکنم بعد حرف زدم شاید مورد تمسخر واقع بشم واسه همین جلو جمع کم رو خجالتی هستم و بنوعی اضطراب اجتماعی گویا دارم
برای درمان این مشکل تجویز دارویی و رفتار درمانی چیکار باید بکنم؟
تمام اینها هم شاید بیشتر بخاطر اعتماد بنفس کمم هست

و وقتی با دوستان وکیلم چت میکنم میگن تو که خوب چت میکنی بهت نمیاد همچین مشکلی داشته باشی و بهت نمیاد روابط عمومی ضعیفی دااشته باشی در صورتی که من روابط عمومی بالایی ندارم

و جالب اینجا در مقابل یه جمع اشنا من سخت تر میتونم حرف بزنم تا افراد غریبه شاید بخاطر این باشه که افراد اشنا من رو میشناسن همین باعث ناتوانی بیشتر من میشه؟

و با دوستان وکیلم صحبت کردم گفتن درصد زیادی از این مشکلات در دوره کاراموزی حل میشه همین یکم امیدواری به اینده به من داده


و شخصیت درونگرا ولی شاد هستم زیاد شوخی میکنم میخندم واسه همین کمتر کسی من رو جدی میگیره

من رو راهنمایی بفرمایید چیکارکنم؟

ایام بکام و کام یابی تان مستدام باد
سلام دوستان.
من در خارج کشور هستم، خوابگاه اینجا اینترنت ارائه میکنه از طریق کابل لنی که به هر اتاق اختصاص دادند.
خب کارکرد به این صورت هست :
لن رو به سیستم یا لپ تاپ وصل کنیم، از طریق آی پی سیسکو رو دانلود کنیم، آدرس و یوزر و پس رو در سیسکو وارد کنیم و به دنیای اینترنت متصل بشیم :))

مشکل اینجاست که اینترنت سیسکو رو نمیشه هات اسپات کرد انگار !
خود ویندوز 10 این گزینه رو داره اما غیر فعال هست.
از طریق cmd هم وای فای درست کردم، موبایل متصل میشه اما اینترنت نداره و فقط به شبکه وای فای متصل هست.

تمامی نرم افزار هایی که فکر کنید رو تست کردم !
1 نرم افزار به محض متصل شدن، سیسکو رو قطع میکرد
برخی وصل میشن و به اشتراک هم میذارن اما موبایل اینترنتی دریافت نمیکرد.
16 نرم افزار حدودا :)) فقط 1 نرم افزار جواب میداد اما نکات جالبی داشت !
نرم افزار connectify
فقط این نرم افزار تونست به اشتراک بذاره اما مشکلاتی داره !

فقط تلگرام و اینستاگرام رو باز میکرد ! ( اینستاگرام هم از امروز دیگه باز نمیشه )
واتس اپ رو هم باز میکرد اما فقط برای تکست و چت تصویری ! یعنی حتی ویس و عکس نمیشد تبادل کرد !

تمامی اپ های دیگه، مرورگر ها و... هم اینترنت ندارند !
راهی دارید؟

البته اینجا از روتر های tp-link استفاده میکنند ظاهرا، اما نمیدونم چجوری میشه به اینهها یوزر و پس سیسکو رو داد !

ممنون میشم راهنمایی کنید
پربازدید ترین های این برچسب
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
آخرین جواب ها با این برچسب
برای حل این سوال از اصول مکانیک استفاده می‌کنیم. انرژی جنبشی و پتانسیل گرانشی این جسم به ترتیب بر حسب فرمول‌های زیر است:

E = mgh

که در اینجا:
E: انرژی (جول)
m: جرم جسم (کیلوگرم)
g: شتاب گرانش (متر بر ثانیه مربع)
h: ارتفاع (متر)

در این سوال مقادیر زیر داده شده‌اند:
m = 0.5 کیلوگرم
h = 10 متر
E = 40 ژول = 40 جول

حال برای محاسبه ارتفاعی که انرژی جنبشی آن 40 ژول بیشتر از انرژی پتانسیل گرانشی است، ابتدا انرژی پتانسیل گرانشی را برای ارتفاع اول محاسبه کرده و سپس انرژی جنبشی را برای ارتفاع مورد نظر قرار می‌دهیم و ارتفاع متناظر را محاسبه می‌کنیم.

انرژی پتانسیل گرانشی برای اولین ارتفاع:
E_potential = m * g * h
E_potential = 0.5 * 9.8 * 10 = 49 جول

حال برای محاسبه ارتفاعی که انرژی جنبشی آن 40 ژول بیشتر از انرژی پتانسیل گرانشی است، از فرمول زیر استفاده می‌کنیم:
E_kinetic = E_potential + 40
mgh = mgh + 40
gh = gh + 40
h = (gh + 40) / g

با جایگذاری اعداد داده شده:
h = ((9.8 * 10) + 40) / 9.8 = 50 متر

پس انرژی جنبشی جسم بیشتر از انرژی پتانسیل گرانشی آن، در ارتفاع 50 متری از سطح زمین است.

سلام دوست عزیز، خیلی خوشحالم که با من در ارتباط هستید و برای رفع مشکلی که دارید به دنبال کمک هستید. با توجه به مطالبی که گفتید، دو دغدغه اصلی شما اول اضطراب اجتماعی و دوم اعتماد به نفس کم به نظر می‌رسد. برای درمان و بهبود این موارد پیشنهاداتی دارم:

1. مشاوره‌ی روانشناسی: شروع فرآیند درمان با یک متخصص می‌تواند بسیار مفید باشد. مشاور یا روان‌درمانگر می‌تواند با استفاده از تکنیک‌های رفتاری و شناختی به شما کمک کند تا اضطراب خود در موقعیت‌های اجتماعی را کاهش دهید.

2. گروه درمانی: شرکت در گروه‌های درمانی که افراد با چالش‌های مشابه شرکت دارند می‌تواند مفید باشد. در این محیط، می‌توانید تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید و راهکارهایی برای مقابله با اضطراب اجتماعی کسب کنید.

3. خودآموزی: کتاب‌ها و منابع آنلاین زیادی هستند که می‌توانند به شما در مدیریت اضطراب کمک کنند. مطالعه در این زمینه‌ها و اجرای تکنیک‌های پیشنهاد شده می‌تواند به تقویت مهارت‌های اجتماعی شما کمک کند.

4. زمان‌بندی برای مواجهه: به صورت تدریجی و با برنامه‌ریزی وارد موقعیت‌های اجتماعی شوید. با شرکت در جمع‌های کوچک شروع کنید و به مرور به سمت جمع‌های بزرگتر بروید. این امر به شما کمک می‌کند تا به تدریج اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.

5. تمرین گفتار: تمرین‌هایی مانند سخنرانی در جلوی آینه یا ضبط صدای خود و گوش دادن به آن می‌تواند به شما کمک کند تا با صدای خود ارتباط برقرار کنید و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید.

6. تقویت اعتماد به نفس: فعالیت‌هایی مانند ورزش منظم، مدیتیشن و یوگا، نوشتن روزانه‌ی دستاوردها و موفقیت‌ها، و تعیین اهداف کوچک و قابل دسترسی

سوال و جواب ها با برچسب بشی


تگ "بشی" به معنای یک بیت شعر یا اصطلاح که معمولاً در شعرهای فارسی به کار می‌رود، اشاره دارد. این اصطلاح برای نسبت دادن یک قطعه از یک شعر یا پاراگرافی از یک متن به صورت نقل قول در پاسخ به یک سوال یا بیان یک نظر استفاده می‌شود. استفاده از بشی در این پلتفرم سبب می‌شود تا محتوای ارائه شده در پاسخ‌ها گوناگونی داشته باشد و باعث افزایش تنوع و بارش کاربری شود. این تگ باعث تقویت فهم و شناخت عمیق‌تر متن و پاسخ‌های ارائه شده می‌شود و کاربران را ترغیب به پرسش سوالات بیشتر در مورد معانی یا ساختارهای شعری و متون فارسی می‌نماید.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره بشی سوال بپرس!



سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو


چند سوال تصادفی

سلام سئوال كه چه عرض كنم مي خوام بگم اين آقايون بلا نصبت اون خوباش چه مرگشونه چي مي خوان . تحصيلاتم فوقه حقوق . چهره تقريبا خوب . خوش لباس و بسيار شيك و هميشه به روز . از محالاته تو خونه ناراحتي را بندازم با شوهرم كنار ميام رو حرفش حرف نميارم هميشه پشتيبان مالي و حامي محبتي او هستم بد اخلاقي نمي كنم . هر چي برا يه زن بشماريد كه برا آقاش انجام بده ميدم ولي شوهرم دوس داره با خانومهاي ديگه صحبت كنه و حتي تفريحات خسته شدم از خودم ادامه زندگي برام سخته ديگه نمي تونم اين تحقير رو تحمل كنم با كسي هم دوست نميشم اين همون خوبش بود كه با هم ازدواج كرديم مخصوصا كه برا بدست آوردنم 1 سال تلاش سختي كرد الان 10 ساله با هم هستيم از محبت هاي دروغينش خسته شدم روحيه ام وقتي مرد كه فهميدم طي پيامكي به دوس دخترش نوشته بود خانوممو دوس دارم ولي عاشقش نيستم و اون بايد اينو بدونه . سرتونو درد نيارم شوهرم منو با اين حرفش كشت . مي خوام بگم اي مرد دردت چيه چي مي خوايي من از اوناش نيستم تو نشدي يكي ديگه من از اوناشام كه تو نشدي . فقط خدا . حالا مي خوايي منو افسرده كني من برا خدا دارم نفس مي كشم فقط آرزو ميكنم موقع مردنم بالا سرم باشي بهت بگم نامرد دلمو بد جور شكستي من انقدر خجالت مي كشم كه حتي نمي تونم بهت بگم مي دونم دوس دختر داري . باشه برو خوش باش ولي تا كي ..... اعتراض نكنيد بگ كه چي ... دله ديگه دستشويي كه نيست ببخشيد .... آبي كه ريخت ديگه جمع نميشه .... اگه هم جمع بشه ...ديگه به زلالي آب اولي نيس قبول كنيد .... مي خواستم بگم يه بدبخت ديگه به بدبختهاي موجود اضافه شد البته نه بدبخت كلي ها بدبخت بي شانس در زندگي متاهلي وگرنه همينطوريشم خيلي شاد و سر حالم و چيزي هم كم ندارم خدا رو شكر و به داشته هام افتخار مي كنم



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.