سوال و جواب ها با برچسب متوسط جهانی





چند سوال تصادفی

سلام من ی دختر 29 سالم. مشکلات زیادی مثل مشکلات خونوادگی,برشکستگی، فوت پدرم و به هم خوردن ارتباطات فامیلیو شکستای عشقیو اینا رو پشت سر گذاشتم.تقریبا تا همین یک سال پیش روحیه بهتری تو تحمل این مشکلات داشتم اما ازاونجایی که هنوزم با یکسری از این مشکلا درگیرم یک ساله که خیلی روحیمو باختم خیلی بی انگیزه و بی حوصلم.سعی کردم برای خودم هدفایی مث شرکت کردن تو آزمون نظام مهندسی تعریف کنم تا بتونم موفق شمو روحیه بگیرم اما هربار با قبول نشدن بیشتر ضربه خوردم و اونم الان برام به ی شکل دیگه نا امیدی درومده.جنبه منفیه مسائلو بیشتر میبینم و بعضی وقتا بخاطر ی حرف یا مسئله کوچیک تا چندروز ذهنم درگیره و خودخوری میکنم. احساس میکنم به جای پیشرفت توی زندگیم پسرفت کردم و الانم به جلو حرکت کردن خیلی برام سخته.تمرکز ندارمو دائم ذهنم تو گذشته ها میچرخه و همیشه ام مسائلی که ناراحتم میکنه میاد جلو نظرم و بعد دائم بهش فک میکنم بعضی از این مسائلو تا همین یک سال پیش که بهش فک میکردم انقد برام بزرگو ناراحت کننده نبود اما همونا الان خیلی ناراحتم میکنن.قبلنا میل جنسیه زیادی داشتم اما الان اصلا علاقه ای ندارم حتی در حین رابطه ام این فکرا میاد توذهنم و نمیتونم لذت ببرم.گاهی وقتا نصفه شب از خواب بیدار میشم و انقد فکرای منفی میاد تو ذهنم که کلا اون شبو بی خواب میشم. ترس و نگرانی و استرس در مورد آینده دارم.لطفا راهنماییم کنین و بگین چیکار باید بکنم.مرسی
با سلام.دختری ۳۱ ساله هستم و دو سال پیش عقد کردم.همسر بسیار مهربانی دارم که مرا بسیار درک میکند.در زندگی مشترکمان مشکلی ندارم.
اما از زمانی که به یاد دارم مادر پدرم اختلافات شدیدی داستند.پدرم مرد خوبی است که به خاطر آرامش من و برادرم بیشتر اوقات سکوت کرده است.
مادرم زن بد دهن خودخواه خودشیفته است که فقط خودش و خانواده اش را قبول دارد.
در جمع فامیل به من و برادرم و پدرم توهین میکند فحشهای جنسی میدهد.پدرم را کتک زده از خانه بیرون میکند.حتی سر بی اهمیت ترین مسائل دعوا راه میاندازد و ما هرلحظه استرس داشتیم که الان جنگی در راه است.من به احترام اینکه مادر است در برابر این رفتارها سکوت میکردم تا اینکه دوماه پیش که پدرم را از خانه بیرون کرد و برادرم را کتک زد برای اولین بار اعتراض کردم.جنگ بزرگی راه افتاد.به فامیل زنگ زد و آبرویم را برد.جلوی همسرم میخواست مرا کتک بزند و فحشهای بدی بهم داد.از همسرم خواست مرا طلاق دهد میگفت من دختر پاکی نیستم.
الانم دوماه است که قهر کرده.
تمام خاطرات تلخ این سالها هر لحظه از ذهنم رد میشن و من هر روز افسرده تر میشم.فیط به خاطر همسرو پدرم زنده ام.همه چیزو از دست دادم.چند وقت دیگه عروسیم بود که بهم خورد مادرم میدونه من خیلی روی آبروم پیش خانواده همسرم حساسم نمیخواد بیاد.اعصابم بهم ریخته کمتر با خانواده همسرم رفتو آمد میکنم چون دستانم میلرزد هرچی ب میدارم از دستم میریزد مشکل قلبی پیدا کردم و تحت نظر پزشک هستم.وظایف زناشویی را انجام نمیدهم.به کمک شما نیاز دارم.میخواهم به زندگی برگردم اما نمیشود.تورو خدا کمکم کنید



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.