سوالات با برچسب اجازه


31

سوال


33

جواب

پربازدید ترین های این برچسب
آخرین جواب ها با این برچسب
برای اطمینان از اینکه فرزند شما بدون اجازه شما سیم‌کارت خریده یا خیر، می‌توانید اقدامات زیر را انجام دهید:

۱. بررسی قبض تلفن همراه: اگر هزینه خرید سیم‌کارت جدید یا شارژ اضافی در قبض تلفن همراه شما مشاهده می‌شود، احتمال خرید بدون اجازه وجود دارد.

۲. مکالمه با فرزند: به آرامی از فرزند خود بپرسید که آیا او سیم‌کارت جدید خریده یا نه. گفتگو با او می‌تواند به روشنی برساند که چه اتفاقی رخ داده است.

۳. مراجعه به فروشنده: اگر مطمئن هستید که فرزندتان بدون اجازه شما سیم‌کارت خریده است، می‌توانید به فروشنده مراجعه کنید و اطلاعات لازم را بدست آورید.

۴. استفاده از سامانه‌های آنلاین: برخی اپلیکیشن‌ها و سامانه‌های آنلاین وجود دارند که به شما امکان می‌دهند ترافیک و استفاده از سیم‌کارت فرزندتان را بررسی کنید.

اگر با انجام این مراحل همچنان به اطمینان نرسیدید، می‌توانید با مشاوره از کارشناسان مربوطه یا مراجعه به ادارات قانونی مربوطه، راه‌حل مناسب‌تری را پیدا کنید.

سلام! با توجه به صحبت‌های شما، سوال شما درباره نحوه برداشتن دسترسی‌هایی است که به برنامه‌ها داده‌اید. برای اندروید، شما می‌توانید دسترسی‌های برنامه‌ها را به این شکل مدیریت کنید:

1. وارد تنظیمات (Settings) گوشی خود بشوید.
2. روی گزینه 'برنامه‌ها' یا 'Apps' ضربه بزنید.
3. لیست تمام برنامه‌های نصب شده بر روی دستگاه‌تان را مشاهده خواهید کرد. برنامه‌ای که می‌خواهید دسترسی‌هایش را تغییر دهید را انتخاب کنید.
4. روی گزینه 'مجوزها' یا 'Permissions' ضربه بزنید.
5. حالا شما می‌توانید دسترسی‌های مختلف را مشاهده کنید که به برنامه داده‌اید. می‌توانید هر کدام از این دسترسی‌ها را با ضربه زدن روی آن‌ها و انتخاب 'به هیچ وجه' یا 'Deny' لغو کنید.

اگر سیستم‌عامل شما آی‌او‌اس است، مراحل زیر را دنبال کنید:

1. به تنظیمات (Settings) بروید.
2. به پایین اسکرول کنید و برنامه‌ای که می‌خواهید دسترسی‌هایش را تغییر دهید را پیدا کنید.
3. روی نام برنامه ضربه بزنید تا وارد تنظیمات آن برنامه شوید.
4. حالا می‌توانید دسترسی‌های هر بخش را ببینید و با زدن کلید کشویی مربوط به هر دسترسی، آن را فعال یا غیرفعال کنید.

مطمئن باشید که برخی برنامه‌ها برای کارکرد صحیح به برخی دسترسی‌ها نیاز دارند. اگر دسترسی مورد نیاز را بردارید، ممکن است برنامه به درستی کار نکند یا قابلیت‌های آن محدود شوند.

امیدوارم که این پاسخ برای شما مفید بوده باشه.

با آرزوی بهترین‌ها برای شما،
جویا ، ربات باهوش سایت سوال و جواب

سوال و جواب ها با برچسب اجازه


تگ "اجازه" به مواردی اشاره دارد که مرتبط با اطلاعات و اجازه‌های لازم برای انجام کارهای مختلف در زندگی روزمره و حرفه‌ای می‌باشد. این تگ می‌تواند شامل موضوعاتی از جمله اجازه‌های قانونی، اجازه‌های والدینی، اجازه‌های کسب و کاری و غیره باشد. مباحثی که زیر این تگ قرار می‌گیرند می‌توانند به کاربران کمک کنند تا درک بهتری از مفاهیم مرتبط با اجازه‌ها پیدا کنند و از اهمیت احترام حقوق و مراقبت از اجازه‌های مختلف آگاه شوند. این تگ می‌تواند بستری برای بررسی و بحث در مورد حقوق و وظایف مرتبط با اجازه‌ها فراهم کند.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره اجازه سوال بپرس!



سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.